اوای عزیزماوای عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

اوای خوش زندگی ما

پیشرفت جدید

اوا جونم در سن 1 سال و 4 روزگی تونست از حالت خوابیده به نشسته بنشینه و برعکس البته یه هفته بود تلاش میکرد تا بالاخره موفق شد افرین عزیزممممممم دوستت دارم هوارتااااااااااااااا چون سریع این کار را انجام داد نشد عکس بگیرم ولی حالا چند تا عکس از چهار دست و پا رفتن دخترم میزارم                                 ...
29 ارديبهشت 1393

تازه ها

امروز وقتی 1 سال و 4 روزه بودی در تاریخ 29/2/1393 بهت واسه اولین بار شیر گاو دادم امیدوارم خوب بخوری و دوست داشته باشی.و دیگه اینکه از غذای سفره و غذای خودمون بهت میدم و دیگه فقط گاهی اوقات واست غذای مخصوص میپزم و دیروز هم بهت کشک دادم خوردی دوست داشتی .و از الویه تولدت هم بهت دادم  خوردی دوست داشتی ...
29 ارديبهشت 1393

حرف های دلم با دختر کوچولوی یک ساله خودم

 سلام عروسک قشنگم واییییییییییییی باورم نمیشه که یک ساله شدی باورش سخته که من مادر یه دختر یک ساله باشم چقدر زود گذشت .یادمه وقتی روز اول و برای بار اول بغلت کردم باورم نمیشد که تو از وجود من باشی مال من باشی هاج واج نگات میکردم.یادمه جقدر اشک ریختم تا سینه گرفتی دو هفته تمام داغون بودم.چقدر ریز بودی میترسیدم بغلت کنم ولی حالا بزرگ شدی خودت میپری تو بغلم. اون وقتها فقط شیر میخوردی و میخوابیدی و هیچ توانی نداشتی ولی حالا اونقدر بزگ شدی که معنی تمام حرفهای ما را میفهمی با لیوان اب میخوری بای بای میکنی من و بابا را مشناسی و خیلی تواناییهای دگیه داری زیاد بزرگ شدی مامان خیلی بزرگ قربون خلقت خدا برم.یادمه وقتی میخوابیدی ساعتها نگات میکردم که...
25 ارديبهشت 1393

دومین دندون/چهار دست و پا

خبر خبر دومین دندون دخترم هم جونه زد البته خیلی کوچولووووووووووووو تازه امروز روز تولدش یه روزشه دندونش ایشالا راحت در بیاد همه دندونات.بمیرم واست که این چند وقت درست غذا نمیخوردی دندون درد داشتی و یه خبر دیگه اینکه دیشب که از خونه بابا جون برگشتیم گذاشتمت رو زمین دیدم ااااااااااااااااا داری چهار دست و پا میری و دیگه دنده عقب نمیری نمیدونی چقدر خوشحال شدم  دیگه داشتم نا امید میشدم البته بیشتر نی نی ها شب تولدشون راه میوفتن  ولی تو تازه چهار دست و پا شدی شب تولدت بابا هم دیدت و ذوق کرد و هی ماچت میکرد تا ساعت 2 شب هم چهار دست و پا میرفتی تو خونه با اون زانوهای کوچولوت فدات بشم منننننننننننن ...
25 ارديبهشت 1393

بهترین و مهربون ترین بابای دنیا بابا ارش عزیز روزت مبارک

بابا ارش  عزیز روزت مبارکککککککککک بابا ارش بهترین و فداکارترین بابای دنیاست از جونش واست مایه میذاره و زحمت میکشه دخترم باید قدر خوبی ها و مهر بونیهای بابایی را بدونی و قدر شناس باشی بابای تو از همون روزی که به دنیا اومدی هم پای من ازت نگه داری کرده تا الان که نزدیک یک سالته هر موقع گریه کردی اول بابا بیدار شده و اومده بالای سرت. بدتر از من طاقت اشکای تو رانداره و خودش تو چشم مهربونش اشک میشینه با وجود خستگیش تا از سر کار برمیگرده اول میاد سراغ تو و بوست میکنه بوت میکنه  و میگه اوا بوی بهشت میده اونقدر با حوصله باهات بازی مکنه و واست وقت میزاره که خودت خسته میشی تازه واست لالایی هم میخونه تا بخوابی خلاصه اینکه بدون که ...
25 ارديبهشت 1393

عشقم یک ساله شد

سلاااااااااااام دختر قشنگم   دردونه ماااااااااااا   عشق کوچولوی من نفسم هستی من یک سالگیت مبارککککککککککک وااااااااااااااااای خدایا باورش سخته برام فرشته کوچولو م یک ساله شد خدایا ممنون به خاطر وجود دخترم انقدر خوشحالم و حس خوبی دارم که نمیدونم چی بنویسم.فقط باید از خدااااااااااااا به خاطر این نعمت عزیز و دوست داشتنی تشکر کنم. خدایاااااااااااا شکرت یه حس خوبی دارم یه حال عجیب چه جوری بگم نمیدونم تولدت مبارککککککککککککککککک تولدت مبارکککککککککککک باشه عشق قشنگمممممممممممم ...
25 ارديبهشت 1393

5 روز دیگه

فقط 5 روز دیگه مونده تا تولد یک سالگی عشقم. فقط 5 روز دیگه مونده تا یک ساله بشی دخترک قشنگم. فقط 5 روزه دیگه مونده تا روز تولدت  عروسک من تولد تو یعنی امید زندگی من یعنی همه هستی من فقط خدا میدونه چقدر منتظر بودم تا یک ساله بشی خدا میدونه چه حسی دارم حس هیجان مثل یه بچه ذوق دارم و خوشحالم یه حس خاص یه حس عجیب که تا حالا تجربه نکرده بودم حس مادری مادر یک دختر یک ساله فقط 5  روز دیگه مونده  تا تولد یگانه دخترم دردانه ام همه انگیزه ام برا ادامه زندگی هوراااااااااااااااااااااااااا ...
20 ارديبهشت 1393

باز هم برای ارشم

امروز بابا ارش بعد از خستگی سر کار زنگید خونه گفت چی میخوای برا تولد اوا بگو برم بخرم گفتم خسته ای  بیا خونه گفت نه بگو  میخرم منم یه لیست بلند بالا نوشته بودم واسش خوندم پشت تلفن یاداشت کرد و ظهر با یه المه وسیله ای تزیین مثل بادبادک و شمع و این چیزا اومد خونه همه همونی بود که میخواستم یه سری دیگه از وسیله ها هم گیرش نیومده بود گفت شنبه میخرم خوب حالا اینا را گفتم که بگم ارش خوبم ممنون از اینکه خوشحالی من برات مهمه .ممنون از اینکه به من و اوا اهمیت میدی. ممنون از این که پا به پای من نی نی داری میکنی با تموم خستگیت. ممنون از اینکه برای دل من و اوا زندگی میکنی. ممنون از اینکه برای اینکه من دوست دارم تولد بگیرم برا یگانه دخترم...
18 ارديبهشت 1393